اینجا جهنم دره است!

ساجد: روایتی خواندنی از سیره سردار شهید احمد كاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه در ذیل عنوان می شود:

بعد از دوران دفاع مقدس به عنوان كروچیف در ماموریتی 20 روزه عازم پادگان ارتش جمهوری اسلامی ارومیه شدیم، اما در اختیار نیروهای سپاهی قرار گرفتیم. به ما ابلاغ شد كه سردار كاظمی می خواهد با بالگرد 214 به منطقه برود.

اسم سردار كاظمی حس كنجكاوی ام را برانگیخت و زیر لب گفتم: سردار كاظمی كیست؟ منتظر او بودیم كه بعد از چند دقیقه ای پا به پادگان گذاشت. با دیدن چهره ی ایشان به یاد آوردم كه چند بار او را ملاقات كرده ام، اما به علت افتادگی، تواضع و ساده زیستی اش نه درجه می زد و نه درباره شغل و مقامش صحبتی می كرد.

او در پروازهای قبلی خود را معرفی نكرده بود. به هر حال سردار به ما نزدیك شد و با لبخند شیرین و زیبایی كه بر لب داشت، با ما و خلبان روبوسی كرد، سپس به اتفاق چند نفر دیگر سوار بالگرد شدند و بنده رو به ایشان كردم و پرسیدم: سردار كجا تشریف می برید؟

او با همان لحن و آرامشی كه در چهره اش بود، گفت: یك جای خوب؟! به سمت مرزهای غربی ارومیه به پرواز درآمدیم، هیچ گونه اسكورتی نداشتیم و در ارتفاعات كوه های سر به فلك كشیده ی منطقه در حال عبور بودیم كه بر فراز درّه ی عمیقی رسیدیم. سردار كاظمی گفتند: همین جا ته درّه مرا پیاده كنید. بالگرد به درون درّه سرازیر شد، درّه بسیار عمیق و وحشتناك بود، خلبان با تلاش بسیار به صورت عمودی درون درّه پرپیچ و خم فرود آمد و بالگرد با كوچكترین خطا به سنگ ها و صخره های درّه برخورد می كرد. هر لحظه احساس می كردیم ملخ های بالگرد به كوه برخورد می كند، مثل این كه درون چاه عمیقی فرو رفته بودیم، احساس عجیب، سرد و نگرانی داشتیم كه سردار كاظمی گفت: نترسید با شما كاری ندارند!

چند نفر به استقبال ایشان آمدند. از ته درّه سرمان را بالا گرفتیم و تكه ای از آسمان به اندازه ی یك كف دست معلوم بود! با پیاده شدن سردار و نزدیك آمدن افرادی از درون درّه كه معلوم شد همگی از نیروهای خودی هستند، سردار به ما گفت: بعد از ظهر همین جا سوار می شویم. با سختی و سعی و كوشش زیاد در ساعت سه بعد از ظهر در همان مكان فرود آمدیم. سردار كاظمی همراه با چند نفر از پرسنل و همكارانش سوار بالگرد شدند. در سكوتی سرد و نفس گیر از درّه وسیع و پر پیچ و خم بیرون آمدیم. نفس راحتی كشیدم كه بالاخره از این درّه وحشتناك سالم بیرون آمدیم. كنجكاو شده بودم، با آرامش و خونسردی رو به سردار كاظمی كردم و گفتم: ببخشید سردار نام این درّه چه بود و شما چه كاری داشتید؟!

سرم را پایین انداختم و در انتظار جواب او نشستم. ایشان به نقطه ای دوردست خیره شدند و با همان صداقت و گشاده رویی كه داشتند، با لحنی آرام و مهربان گفتند: اینجا جهنم درّه است!؟

در مورد سوال دوم شما تعدادی از پرسنل اینجا مشغول انجام وظیفه هستند و بنده برای بالا بردن روحیه آنها آمدم تا بگویم كه كاظمی هم در جهنم درّه دوشادوش دیگر رزمندگان از این مرز و بوم دفاع می كند و در كنار آن هاست و كاظمی می داند تعدادی از رزمندگان اسلام در این درّه شبانه روز از مرزها دفاع می كنند.

سردار با آرمش و احساس وصف ناپذیری حرف هایش را زد. از جایم بلند شدم و پیشانی نورانی اش را بوسیدم و به او گفتم: درود بر شرفت! نزدیك های ارومیه پیاده ایشان پیاده شدند و از همه ی ما تشكر كردند و سوار بر اتومبیل به سمت قرارگاه عملیاتی شمال غرب به حركت درآمدند.

راوی: سروان فنی هوایی رحیم نظری

منبع:سایت ساجد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: شنبهبرچسب:,
ارسال توسط خوشخو

آرشیو مطالب
همسنگران
امکانات جانبی